هم اکنون خبر یافتم که ساعتی پیش پرفسور ویکتور الکک استاد و شاعر بزرگ زبان و ادبیات فارسی و عربی در گذشت.
داستان پیوند ایشان با زبان و ادبیات فارسی داستان شگفتی است. نخستین خاطرات کودکی اش شنیدن نجواهایی از انجیل بود که درباره زرتشتیان مژده دهنده مسیح در کلیسا زمزمه می شد و از نخستین پرسشهایش این بود که زرتشتیان کیستند و کجایند؟ هنگامی که در دار الحکمه دانش آموز ممتاز شد کتابی دو زبانه به فارسی و عربی از رباعیات خیام به او اهدا کردند و در راه بازگشت به خانه همه آن را خواند و چند رباعی را در ذهن و جان سپرد. از همان جا تصمیم گرفت پای در شناخت این ادب و فرهنگ نهد و جانانه به یادگیری زبان فارسی و خواندن شاهکارهای ادب فارسی مشغول شد. در دوران دانشگاه پس از آن که به واسطه استادان بزرگ ادبیات عرب چون فواد البستانی در زبان و ادب عرب به اوج رسید تحت تعلیم محمد محمدی ملایری قرار گرفت و برای اخذ دکتری زبان و ادبیات فارسی به ایران آمد. عرفان را از فروزانفر آموخت؛ زبان و ادبیات پهلوی را از پورداوود و تاریخ و دستور زبان فارسی را از خانلری. رساله دکتری اش را با موضوع منوچهری و ادبیات عرب دفاع کرد. همه استادانش او را در همه جهات ممتاز می دانستند و خواهان ماندن او در دانشگاه تهران بودند؛ اما او به لبنان بازگشت تا زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه های لبنان گسترش دهد.
پس از جنگهای داخلی لبنان یادگار استادش محمدی ملایری، مجله الدراسات الادبیه دانشگاه لبنان را که درباره فرهنگ ایرانی و عربی و تاثیر آنها بر یکدیگر است، احیا کرد و تا آخرین لحظات عمر دغدغه ای جز روابط فرهنگی و ادبی ایران و عرب نداشت؛ چرا که این نوع از رابطه را باعث نزدیکی و رفع چالش های میان ایشان می دانست.
این جانب از سال 1387 که برای آموزش زبان فارسی به کشور لبنان اعزام شدم افتخار آشنایی با ایشان را یافتم. از همان آغاز چون پدری دلسوز از من برای گسترش زبان فارسی حمایت کرد. در سال 1388 مرا در جایگاه سردبیری مجله الدراسات الادبیه منصوب کرد و در این مدت اهتمام و دقت او را در چاپ این مجله دیدم. در سال 1388 در دانشگاه لبنان و در سال 1393 در دانشگاه فردوسی مشهد دو همایش بین المللی ادبیات تطبیقی فارسی و عربی را برپا کردیم. توانایی او در انجام کارهای اجرایی و علمی برایم عجیب بود؛ هر چند سالها رئیس مجمع الثقافی العربی کشورهای عرب بود. در سال 1390 با حمایت از برنامه درسی من برای کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه لبنان زمینه ساز تاسیس این رشته شد و آرزوی دیرینه اش را محقق کرد. او پیوندگاه میان دانشگاه فردوسی مشهد و دانشگاه های سنت ژزف و کسلیک لبنان گشت و از سال 1389 به همراه ایشان در این دو دانشگاه مشغول آموزش زبان و ادبیات فارسی شدم؛ زبان را من تدریس می کردم و ادبیات و تاریخ ایران را پرفسور. ایشان را در کار تدریس پرنشاط و خستگی ناپذیر و به روز یافتم.
در چندین رساله دکتری دانشگاه سنت ژزف من را به عنوان داور معرفی کرد و از نزدیک اهتمامش را به موضوعات روابط فرهنگی ایران و عرب و هدایت دانشجویان به این پهنه دیدم. در سه سال گذشته بیشتر به ترجمه ادبی اشعار فارسی به عربی اهتمام داشت؛ چند نمونه از ترجمه ها را برایم فرستاد از جمله ترجمه قصیده ایوان مدائن خاقانی که شاهکارهایی در ترجمه ادبی است و چه زیبا آن را باصدای خود در سال گذشته در بزرگداشتش در مرکز فردوسی خواند. در همه این 8 سالی که در محضر پرفسور بودم شیفتگی به ایران و فرهنگ آن را در وی می دیدم و اخلاصی که در کارش آشکار بود.
امروز پرفسور ویکتور الکک دیگر در میان ما نیست و ما کسی را از دست دادیم که پلی مستحکم میان دو فرهنگ ایران و عرب بود و امیدوارم دانشجویان و رهروان ایشان در سالهای آینده بتوانند این خسران بزرگ را تا حدی جبران کنند.
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
احسان قبول