سلام.

با احترام و کسب اجازه از همه مهمانان گرامی، مسئولین محترم، استادان ارجمند و دانشجویان عزیز، سخنم را به دور از تکلف و تعارف آغاز می‌کنم.

باعث خوشحالی و سرور من است که برای دومین سال، نشان نمایندگی مدرسان مرکز فردوسی را بر سینه دارم. این افتخاری است که شما، دوستان عزیز، به من داده‌اید. سپاس.

آمده‌ام تا از زبان شما سخن بگویم؛ حرف‌های دل شما را که گاه در خلوت و خفا گفته‌اید و گاه در جمع و آشکار، و به دنبال گوشی برای شنیدن گشته‌اید، حرف‌های شما را که با رویش بهار به کلاس آمدید، در گرمای تابستان، با حرارت و اشتیاق درس دادید، در برگ‌ریز خزان، همراه با موسیقی باد و برگ، ساز فارسی را کوک کردید و تا یلدای زمستان، با دلی به سپیدی برف، مهربانانه با شاگردان‌تان، گفتید و شنیدید و خواندید و نوشتید میراث فردوسی بزرگ را.

دوستان من!

نمی‌گویم همکاران، چون رابطه ما از همکاری فراتر است؛ به «همراهی»، به «همدلی» رسیده‌ایم،

دوستان عزیز من!

تلاش‌های صادقانه‌تان را می‌بینم؛ اندیشه‌های نو و تازه‌تان را می‌بینم؛ انگیزه‌تان را که چیزی جز «عشق» نیست، می‌بینم؛ طرح‌ها و خلاقیت‌هایتان را، دانش و تجربه‌تان را، تخصص و مهارت‌تان را، کلاس‌های پرثمرتان را و گام‌های رو به جلویتان را می‌بینم؛

 و کیست که نداند درخشش و اعتلای این مرکز، مدیون و مرهون تلاش‌های بی‌وقفه تک‌تک شماست.

سپاس.

دوستان عزیزم،

امروز، روز شماست. روزی که باید نشست و کارنامه پرتلاش یک سال‌تان را به تحسین و تقدیر ورق زد.

امروز، روزی است که باید دست‌های‌تان را به گرمی و مهر فشرد و حتی به احترام، گرفت و بوسید؛

چرا که همه ما می‌دانیم

ز بوسیدنی‌های این روزگار      یکی هم بود دست آموزگار

سپاس بیکران، نثار وجودتان.

دوستان من!

شما هم با من موافقید. این مرکز، خانه دیگرمان شده است و ما مدت‌هاست که یک خانواده‌ایم. یک خانواده پر از خواهران و برادران مهربان و صمیمی.

دلمان به حضور همدیگر، گرم است. روزها و شب‌هایمان را حتی، حقیقتاً و مجازاً، با هم می‌گذرانیم. اگر هفته‌ای بگذرد و یکی‌مان نباشد، دنبالش می‌گردیم؛ دلمان تنگش می‌شود.

بگذارید کتاب خاطرات یک سال گذشته‌مان را ورق بزنیم:

از روز معلم شروع کنیم؛ نه، از یک هفته قبل آن. مهمانی آش‌خوران یادتان هست؟ و آن‌جا پیشنهاد مرا تأیید کردید؛ و درست شب قبل از مراسم، یک هدیه خریدیم، برای نشان دادن قدرشناسی‌مان. و روز مراسم، ما دو هدیه به رئیسمان دادیم؛ یک هدیه که با آیات قرآن به معنویت گره خورده بود، و یک حس غافلگیری دلپذیر. یادتان هست؟

و پیگیری‌های مکرر کلاس ورزش، برای این که بیشتر با هم باشیم. با هم بخندیم.

و افطاری ماه رمضان، که با همتِ ... اجازه بدهید بگویم برادر بزرگ‌ترمان، برگزار شد. قبول باشد آقای دکتر!

و تابستان؛ باز آزمون جامع و خبرگان مرکز و ... بستنی غدیر و قادر. نوش جان‌تان!

و باز، بوی ماه مهر؛ رنگ رنگ پاییز و آمدن گروه‌های جدید فارسی‌آموزان و دویدن خون جدید در رگ‌های مرکز.

زمستان، برف، آدم‌برفی، شب یلدا و اناردان‌کردن و هندوانه‌خوردن و آجیل و فال حافظ. پیرشدم از استرس بودجه!

همایش گفت‌وگوی ایران و عرب، همزمان با افتتاحیه مشهد 2017. نگاهتان در ذهنم ثبت شده است. با چشم دعوتمان کردید که بمانیم؛ تا آخر بمانیم. و ما هم ماندیم؛ فقط به خاطر شما. این چیزی فراتر از همکاری است؛ این دوستی است. 

بعد مینایمان را بدرقه کردیم؛ با سوت و دست و کل‌کشیدن؛ از هیچ‌کس هم نترسیدیم. هرچقدر که رئیس و معاون و بقیه لرزیدند، ما خندیدیم.

ما با همه غم‌ها و غصه‌های فردی و گروهی‌مان، با همه دغدغه‌ها و گرفتاری‌های شخصی و جمعی‌مان، همیشه به هم لبخند زدیم و با هم خوش بودیم و برای هم و با هم کار کردیم.

حقوق‌هایمان را که با ماه‌ها تأخیر و کسر مالیات می‌گرفتیم، هنوز واریز نشده، برنامه رستورانمان را ردیف می‌کردیم - طرقبه هم بدش نمی‌آید از دیدن ما- ولی باور کنید این حقوق ناچیز، برکت دارد. ما با همین‌ها، پراید خریدیم؛ پرایدهایمان، پژو شد؛ و قرار است پژوهایمان، بعد از تأسیس شرکت دانش‌بنیان مرکز، پورشه شود؛ بگویید ان شاءالله.

سال نو رسید و سررسید گرفتیم و جشن نوروز.

و حالا، دوباره نوبت ماست؛ نوبت نشستن و دیدن کارنامه یک سال گذشته‌مان؛ کارنامه‌ای که قطعاً برای تک‌تک ما، پر است از همت و تلاش و کار؛ دانش‌افزایی و تجربه‌های پرشمار؛ نوآوری و ابتکار؛ ایستادگی و ایثار؛ و صداقت و مهربانی و دوستی و همدلی.

پس چگونه می‌توان از بین این همه خوب، این همه ممتاز، این همه قابل تقدیر، یک یا چندنفر را برگزید؟

اجازه بدهید بگویم؛ یک یا چند نفر را «نام می‌بریم»؛ مثل ستاره‌های آسمان شب، که همه درخشان‌اند و همه با هم، یک راه روشن را، در آسمان نشان می‌دهند. ما همان راه شیری آسمان شبیم و هر سال، یک یا چند ستاره از این کهکشان را نام می‌بریم.

دوستان من!

خواهران و برادران من!نام‌تان بر تارک آسمان آموزش زبان فارسی، درخشان باد!

روزتان مبارک!                                اردیبهشت ماه 96- غضنفری