چند هفته قبل ما به دامغان رفتیم تا جاهای دیدنی و فرهنگ یک شهر قدیمی و مهم را تجربه کنیم. بعد از اینکه با قطار به ایستگاه دامغان رسیدیم با آقای دکتر رعیت آشنا شدیم و به خانهای رفتیم که قبلا مال پدربزرگشان بود. پس از آن به یک روستای کوچک به نام «شامان» رفتیم و معماری کاخ و گلشن را از نزدیک نگاه کردیم و اینجا برایمان یک تجربه جالب بود چون در کشور خودمان این نوع معماری خیلی کمیاب است یا حتی اصلاً پیدا نمیشود. علاوه بر این آخر هفته ای پر از شعر و آهنگ های مختلف را گذراندیم. ما با یکی از بزرگ ترین شاعرهای معاصر ایرانی آشنا شدیم که شعرهایش را برایمان می خواند و آهنگ هایی را برایمان خواند. ما به یک شب شعر در دامغان دعوت شدیم و یک روز در خانه یکی از استادهای دیگر دانشگاه دامغان رفتیم تا دور هم جمع بشویم و چای بخوریم و به شعرهای قشنگ ایرانی گوش بدهیم. البته در آن موقعی که در دامغان بودیم، فصل پسته نبود؛ اما ما یک کم از «سوغاتیهای دامغان» را خوردیم. اکثر وقت ها خانم آقای رعیت غذاهای گوناگون ایرانی را برایمان می پخت که همهاش خیلی خوشمزه بود. از نظر ما چهار نفر یکی از بهترین لحظههای سفر کوچک ما، سوار شدن شتر در کویر جنوب دامغان بود. خیلی سخت بود که بالای شتر برویم اما بالاخره توانستیم و الان یک خاطره خیلی قشنگ زیر غروب کویر سمنان داریم. از دیگر فواید سفر ما این بود که ما با شعر و فرهنگ دامغان آشنا شدیم. یک روز حتما دوست داریم دوباره به دامغان سفر کنیم و به دانشجویان خارجی دیگر هم پیشنهاد می کنیم به دامغان سفر بکنند.