توسعه و ترویج زبان و ادب فارسی در گذر زمان همواره با چالش هایی روبه رو بوده است. امروزه قدرت سایر موسسات و نهادهای آموزش زبان خارجی در کشور خودمان و سایر نقاط جهان را می بینیم که با کمترین میزان اشتراک فرهنگی و پذیرش از سوی جامعه هدف، با برنامه ریزی هوشمندانه توانسته اند علاوه بر گسترش خودشان، به نوعی جزء لاینفک سیستم های آموزشی آن ها قرار بگیرند. با این حال ما علی رغم اشتراکات بالا و بی نظیر فرهنگی و قومی که با برخی کشورها داریم؛ نتوانسته ایم آن طور که باید در این زمینه موفق باشیم. در بخش های ابزاری و امکانات زیرساختی و در مقایسه با سایر موسسات موفق در جهان تقریبا عقبیم و کاری نکرده ایم و نیز مکانیزم های ورود به این حوزه همچنان برای ما مغفول است. به بهانه روز شعر و ادب پارسی، گفتگویی به دکتر احسان قبول رئیس مرکز بین المللی آموزش زبان فارسی دانشگاه فردوسی مشهد که بزرگ ترین مرکز آموزش زبان فارسی در جهان به شمار می رود، داشته ایم که در ادامه می خوانید.
میخواهم نگاه توسعهای به زبان و ادبیات فارسی داشته باشیم. به طور طبیعی اولین تصور ما اشتراکات زبانی ما با کشورهای همسایه مثل افغانستان است. باتوجه به تاکیدات فراوانی که درباره اشتراکات دو ملت ایران و افغانستان وجود دارد، وضعیت زبان فارسی در این کشور چگونه است؟
باید گفت در کشور افغانستان در کنار زبان پشتو ، زبان فارسی هم به عنوان زبان رسمی محسوب میشود. یعنی در کشور افغانستان دو زبان رسمی وجود دارد؛ زبان پشتو و زبان فارسی. در افغانستان بر اساس اخبار و اطلاعات و گزارشهای موجود وضعیت خوبی نداریم، یعنی از یک طرف زبان پشتو بر زبان فارسی غلبه دارد و حتی میشود گفت در مقایسه با زبان فارسی اولویت دارد و به سرعت در این کشور در حال توسعه است و زبان فارسی در کشور افغانستان در اصطلاح «حالش خوب نیست» و نیاز به توجه و مداوا دارد.
توضیح بدهید چرا حال زبان فارسی در افغانستان خوب نیست؛ چه زمینههایی باعث شده ما در افغانستان علیرغم اشتراکات فراوان نتوانیم حضور خوبی در این حوزه داشته باشیم؟
ببینید مسئله خیلی مهم در این رابطه اینکه در مدارس و در نظام آموزشی افغانستان این امکان وجود داشته باشد که همه افغانها زبان فارسی را به عنوان یک زبان رسمی بخوانند. زبان فارسی این قابلیت را دارد که در آنجا زبان علم و دانش باشد، یعنی ما در ایران تمام دروس حتی ریاضیات و علوم هم به زبان فارسی است، در دانشگاهها هم در رشتههای مختلف پزشکی و مهندسی و علوم باز هم به زبان فارسی آموخته میشود و بنابراین اولین بحث این است که قابلیت زبان فارسی باید برای مسئولان آموزشوپرورش و مسئولان وزارت علوم کشور افغانستان تبیین شود که این زبان فارسی، زبان علم و دانش است درحالیکه این قابلیت برای زبان پشتو در مقام مقایسه وجود ندارد. همچنین با توجه به اینکه منابع علمی آنها هم میتواند همین منابع علمی دانشگاهها و مدارس ایران باشد. نکته دوم اینکه باید از تاسیس کرسیهای زبان و ادبیات فارسی در دانشگاههای بزرگ و مهم و حتی کوچکتر کشور افغانستان حمایت شود. به این معنا که ما در کشور افغانستان هیچ دانشگاه بزرگی را نداشته باشیم که زبان انگلیسی در آنجا تدریس شود اما رشته زبان و ادبیات فارسی در آنجا نباشد. لذا باید نهادهای متولی در این حوزه حمایت کنند که متاسفانه ما شاهد این هستیم که این نهادها و بنیادها مثل «بنیاد سعدی» دغدغه این مسئله را ندارند.
این وضعیت باعث میشود فرصتها از بین برود. در منابع غیررسمی گاها بحث ایجاد دوگانگی بین زبان فارسی و پشتو را میدیدم. یعنی میل زبان فارسی از نقطه اشتراک به نقطه افتراق.
واقعیت این است که من در این رابطه اطلاع دقیقی ندارم، ولیکن متاسفانه یک بحث فرهنگی و تا حدی مسئلهای علمی است که ما میبینیم زبان فارسی و پشتو را تبدیل به نمادی برای تفرقه میکنند. در حالیکه زبان پشتو به مانند زبان فارسی و اردو دو خواهر هستند، به دلیل اینکه کاملا به هم مرتبطند؛ اما قطعا آن تاریخ و پیشینهای که زبان فارسی دارد و آن شاهکارهای ادبی موجود در زبان فارسی و آن قابلیت ارتباط دانش و علمی که زبان فارسی در خود دارد، در زبان پشتو وجود ندارد و این مسئله از وجه علمی مورد نظر است.
یکی دیگر از کشورهایی که به لحاظ زبانی کاملا مشترک هستیم، تاجیکستان است. وضعیت کیفی حضور ما در آن کشور به چه صورت است؟
زبان در کشور تاجیکستان، زبان فارسی است، اما خط آنها فارسی نیست. ببینید در تاجیکستان زبان فارسی را به خط سیریلیک یا در اصطلاح روسی مینویسند، لذا آنها زبانشان فارسی است اما در خواندن و نوشتن روسی است که آن هم با نرمافزارها و ابزارهایی که طراحی شده افراد میتوانند ظرف مدت ۵۰ساعت خط فارسی را یاد بگیرند و بتوانند منابع مختلف را بررسی کنند. اما با فعالیتها و رایزنیهایی که دوستان فرهنگی ما در تاجیکستان داشتهاند و برنامههایی که خود وزارت آموزشوپرورش تاجیکستان داشته، آنها با خط فارسی هم کمکم آشنایی پیدا میکنند. اما با این حال در کشور تاجیکستان هم بنا بر یکسری ملاحظات سیاسی که نسبت به ایران وجود دارد، متاسفانه ما جولانگاه چندانی برای توسعه زبان فارسی در آنجا نداریم؛ چراکه آنها مایلند خودشان درباره زبان فارسی به هر نحوی که خودشان میدانند وارد عمل بشوند.
توسعه زبان و ادبیات فارسی در تاجیکستان که اتفاقا زبان رسمی آن کشور هم هست که قاعدتا نباید با موانع سیاسی همراه باشد؟
ببینید، در تاجیکستان بحث بر سر این است که با توجه به سیاستهای دولت مرکزی آن کشور، باید بدانیم که از چه راهی میتوانیم ورود کنیم.
طبیعتا پیشینه تاریخی و فرهنگی و ادبی ما با کشور تاجیکستان بستر کاملا مناسبی است که ما بتوانیم فعالیتهایمان را توسعه بدهیم. توسعه و قوام روز افزون زبان فارسی در کشور تاجیکستان و آشنایی آنها با شاهکارهای ادب پارسی بسیار حائز اهمیت است.
چون متاسفانه در کشور تاجیکستان بیشتر با ادبیات کلاسیک و شاعران کلاسیک ما آشنا هستند.
معرفی شاعران و نویسندگان ادبیات معاصر ما خودش میتواند هم به پیشرفت ادبیات تاجیکی کمک کند و هم تعاملات زبانی و ادبی کشور ما با تاجیکستان را ارتقا بدهد.
یکی از نمودهای زبان فارسی در کشور پاکستان است که اتفاقا در آنجا هم اشتراکات خوبی داریم. روند توسعه و نیز ترویج زبان فارسی در آن منطقه چگونه است؟
ببینید مردم شبه قاره و پاکستان و مشخصا اردو زبانان پاکستان از گذشته علقه تاریخی و فرهنگی و اعتقادات عمیق فرهنگی به ایران و مردم ایران دارند و این مسئله از گذشته و از هنگامی که از کشور هندوستان جدا شدند، وجود داشته است و بزرگترین شخصیت آنها کسانی بودند که یا با فرهنگ ایرانی آشنایی کاملی داشتهاند مثل «جواهر لعل نهرو» که از هندوستان است یا اینکه اصلا خودشان استاد زبان فارسی بودهاند مثل «اقبال لاهوری».
با این حال به تبع سایر کشورها که زبان رسمیشان فارسی است ما در این کشور هم وضعیت خوبی را نداریم. معاون بنده جناب آقای دکتر کاظمیان ۱۵ماه در دانشگاه «پنجاب» از سوی مرکز ما زبان فارسی را تدریس میکردند و الان که ایشان برگشتهاند هنوز کسی جای ایشان نرفته و طبق صحبتهای ایشان گروههای زبان و ادبیات فارسی محدود هم شدهاند.
شما اصلیترین علت این مشکل را در چه میبینید؟
بخشی از این مسئله برمیگردد به این که فارغالتحصیلان زبان و ادبیات فارسی بازار کار مناسبی در کشور پاکستان ندارند. در حالیکه ما باید با این کشورها که ارتباطات اقتصادی و فرهنگی قابل قبولی داریم، برای توسعه کارآفرینی فارغ التحصیلان رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاههای پاکستان در حوزههای مختلف ترجمه و روابط عمومی و ارتباطات و... استفاده کنیم.
بنابراین آنجا مقداری بحث فراتر از این حرفهاست و باید تصمیم کلانتری گرفته شود که چطور برای فارغالتحصیلان رشته زبان و ادبیات فارسی در کشور پاکستان و در کشورهای دیگر به کارآفرینی آنها توجه داشته باشیم که باید با ارتباط با وزارتخانههای مرتبط اعم از وزارت امور خارجه و دیگر مجموعهها تا حدی این مشکل را کمتر کنیم.
اگر بخواهیم مقایسهای بین زبان فارسی و یکی دیگر از زبانهای رایج منطقه و حتی جهان داشته باشیم، به نظر شما نمونههای موفق چه کاری انجام دادهاند که ما نکردیم؟
من برای شما این وضعیت را با زبان ترکی مقایسه میکنم. زبان ترکی و روند توسعه زبان ترکی بسیار سریعتر، عمیقتر و دقیقتر نسبت به زبان فارسی بوده است. خوب دقت کنید به عرض بنده، به دلیل اینکه آنها نهادی به نام نهاد «یونس امره» با این شاخصهها دارند؛ اول این نهاد صرفا نهادی علمی و دانشگاهی است و هیچ انگ دیگری با خود نداشته و دوم اینکه بودجه و اعتبارات خوبی برای توسعه کارشان تخصیص دادهاند و سوم اینکه این کار به دست افراد صاحبفکر، صاحب تخصص و اندیشمندان این حوزه سپرده شده است. پس مسئولانی که میخواهند در قسمت توسعه زبان فارسی ورود کنند باید افرادی باشند که هم صاحب فکر و ایده باشند و هم قدرت مدیریتی و هم قدرت تخصصی و علمی را داشته باشند که خب ما متاسفانه این را کمتر شاهدیم. نکته محوری دیگر اینکه باید بدانیم در هر فضا و منطقهای با چه گفتمانی میتوانیم وارد بشویم و برای هر قسمت از مناطق چه بعدی از زبان فارسی را میتوان در نظر داشت و به فکر توسعه آن بود؟ از زبان و از آن قسمت مناسبش باید استفاده شود. اینها نیازمند برنامهریزیهای دقیق است. نکته دیگر اینکه میبایست این مراکز از نظر مالی هم حمایت بشوند و امر توسعه زبان فارسی در سطح کلان به عنوان مقولهای بنیادین باشد و نه به عنوان مسئلهای دست دوم و فانتزی. بر عکس باید اولویت اول باشد و مسئولان اجرایی نظام هم با این دید به مسئله نگاه کنند. نهادها و بنیادهای موفق، این عوامل را در کنار همدیگر داشتهاند. همین مرکز آموزش زبان فارسی دانشگاه فردوسی یک الگو در کشور است که الان بزرگترین مرکز آموزش زبان فارسی در کشور و در جهان است؛ چراکه حمایتهای خوبی از این مرکز در سطح مدیریت دانشگاه و نیز وزارتخانه انجام شد و الان در این مرکز سالیانه بیش از ۷۰۰نفر از سراسر جهان به آموزش زبان فارسی مشغول هستند و بیست هزار فارسی آموز در خارج کشور زیرنظر و طبق برنامه درسی ما آموزش زبان فارسی میبینند.
چه مجموعه و سازمانی به طور مشخص متولی توسعه زبان فارسی در خارج از کشور است؟
آن چیزی که الان در شورای عالی انقلاب فرهنگی مشخص شده «بنیاد سعدی» است که متولی توسعه زبان فارسی در خارج از کشور قلمداد میشود. اما متاسفانه بعد از گذشت چهار سال از عمر این بنیاد نشان داده شده که هیچ اتفاق خاصی در توسعه زبان فارسی در خارج از کشور شکل نگرفته است.
ببینید الان در برخی مناطق دیگر هم به صورت پراکنده و منطقهای زبان فارسی تدریس میشود مثل بخشهایی از آسیای میانه یا کشور پاکستان، برای این هم روند خوبی شاهد نیستیم و شاهد محدود شدن حوزههای منطقهای زبان فارسی هستیم. اگر به فکر توسعه و ترویج زبان فارسی باشیم باید به اینها نگاه کنیم. در کشورهای خارجی هم که مثل کشورهای اروپایی و آمریکایی که بعضا نسلهای سوم و چهارم ایرانیها آنجا هستند، شاهد این هستیم که حتی ایرانیان نسل چهارم حاضر در آنجا، به زبان فارسی دیگر تسلطی ندارند و حتی در داخل خانوادههایشان به زبان کشورهایی که در آنجا زندگی میکنند ارتباطات خودشان را برقرار میکنند.
عملکرد بنیاد سعدی را در خصوص اشاعه و ترویج زبان و ادبیات فارسی چطور ارزیابی میکنید؟
بنده به اتفاق همکاران خودم که بزرگترین مرکز آموزش زبان فارسی در کشور را اداره میکنیم، میگویم که این روند فعالیتهای بنیاد متاسفانه محدودتر هم شده است. اعتقاد من این است که بنیاد سعدی میباید عملا در وزارت علوم قرار بگیرد. به دلیل اینکه این بنیاد جداگانهای هست و با توجه به شخصیتهایی که در آنجا هستند، ممکن است برخی از کشورها برداشت سیاسیکاری از این بنیاد کنند و بگویند که ایران به واسطه این بنیاد حرکات سیاسی را میخواهد انجام دهد. در حالیکه اگر این بنیاد در وزارت علوم وجود میداشت و وزارت علوم راسا متولی توسعه زبان فارسی در خارج از کشور میشد؛ چون اساسا بحث علمی میشود، بحث فرهنگی میشود، بحث صورت دانش به خودش میگیرد، حساسیت کشورهای دیگر هم درباره فعالیتهایی از این قبیل کمتر خواهد شد.
توسعه و ترویج کرسیهای زبان و ادبیات فارسی در مراکز علمی به نظرم در حوزه وزارت علوم تعریف میشود. یعنی در حال حاضر بنیاد سعدی این کار را انجام میدهد؟
بله، این همان مشکلاتی است که میتوانم بگویم در حقیقت بنیاد سعدی برای امر توسعه زبان فارسی ایجاد کرده که هنوز مشخص نیست این کار به وزارت علوم مرتبط است یا به بنیاد سعدی؛ باید یک نهاد و یک مرجع مسئولیت این را بپذیرد که بیشک این نهاد به نظر من وزارت علوم میتواند باشد.
ضرورت نگاه منظومهای به ترویج زبان فارسی
متاسفانه برای ترویج زبان فارسی آنطور که شایسته و ظرفیت وجودی این زبان باشد، کار نشده است. باید به این مسئله توجه کنیم که از دو طریق توسعه زبان فارسی را میتوانیم پیگیری کنیم.
اول درون مرزها و دوم در خارج از مرزهای سرزمینمان. زمانی که داخل کشور هستیم و به فکر اندیشهای برای ترویج و توسعه زبان، بحثهای مختلفی را مطرح میکنیم. اما به کل توسعه زبان و ادب پارسی در خارج از کشور با داخل متفاوت است.
زمانی که آنجا باشی و سینهسوخته زبان مادری، فشار محیط و نبود ابزار و امکانات اولین چیزی است که تو را در تنگنا قرار خواهد داد. در حالتی که ما آموزش زبان فارسی را برای افراد خارجی در داخل کشور داشته باشیم، به دلیل اینکه افراد در محیط قرار دارند راحتتر زبان فارسی یاد میگیرند و شما هم تصور میکنید وضعیت آموزش خوب است؛ اما زمانیکه در خارج کشور امر توسعه زبان فارسی را پیگیری کنیم با مشکل مواجه میشویم؛ چراکه در آنجا تازه متوجه میشوید با چه کاستیهایی مواجه هستید. قطعا در آنجا با ابزارهای کمی مواجه هستیم.
واقعیت این است که ما خیلی از موسسات بزرگ آموزش زبان مثل «آیلتس» و «تافل» عقب افتادیم. حرف و سخن بر سر این است که اگر ما قائل به توسعه زبان فارسی باشیم که هستیم، این ابزار و بسترهایی که در اختیار داریم به هیچ وجه متناسب با آنچه که باید باشد، نیست. در حال حاضر کشورهایی از فرسنگها دورتر و بدون کوچکترین وجه اشتراک فرهنگی، کیلومترها این طرف میآیند و برای ترویج زبان خودشان برنامهریزی دقیق و هزینه میکنند و اتفاقا موفق هم میشوند. اما ما در کنار گوش خودمان با بالاترین اشتراکات فرهنگی موجود نمیتوانیم عرصه را به نفع زبان مادریمان رقم بزنیم. این برای هر اهل تفکر و پژوهشگری جای سوال و ابهام دارد. آنها در حال حاضر پیشرفتهترین امکانات علمی و سمعی و بصری را در خدمت توسعه زبان خودشان گرفتهاند تا بتوانند به وسیله آن زبان خودشان را به راحتی انتقال دهند.
ما باید بیاییم و دور یک میز بنشینیم و گفتگو کنیم که از چه روشی برای توسعه زیرساختهای زبان فارسی نه در کشورهای دور و بیگانه که در همسایگی خودمان استفاده کردهایم؟ سایر موسسات امروز نه روی آموزش زبان که روی ارائه پیام مورد نظر با فرهنگ خودشان برای تغییر ذائقه و الگوهای جوامع کار کرده و میکنند تا بدانند چه محتوایی میتواند ضمن در خدمت آموزش بودن به الگوسازی و رفتارسازی افراد سایر جوامع را منجر شود. در باب زبان فارسی و پتانسیلهای این زبان حرف بسیار است اما مغفول ماندن آن دوچندان دل انسان را آزرده میکند.
سایر موسسات قوی و الگو، امروزه برای تمام شئون زبان تحت آموزش خودشان برنامهریزیهای دقیق و پیگیریهای مناسبی دارند. توجه به ظرفیت نیازها و ایجاد نیاز برای هر زبانآموزی پیش مقدمه ترویج و توسعه زبان میتواند باشد. ما کی و کجا به این پیش نیازها توجه داشتهایم؟ میدانیم که توسعه زبان روسی یا چینی بدون ایجاد این نیاز و این ذائقه در مخاطب تحقق نخواهد یافت.
حال چگونه میتوانیم در وادی توسعه زبان فارسی سخن برانیم و برنامه بریزیم و این نیاز را در نظر نگیریم؟ موسسات راهبردیتری در دنیا امروز وجود دارند که سه فرایند قبل، حین و بعد از آموزش زبان را در نظر میگیرند و حتی برای بعد از آموزش زبان هم تدابیری دارند که امروز آنها را میبینیم.
منظومهای دیدن، برای ترویج و توسعه زبان فارسی حلقه مفقودهای است که اگر بخواهیم صرفا به آن مقطعی نگاه کنیم به مطلوب نمیرسیم.
توسعه زبان فارسی و پایتخت فرهنگی جهان اسلام
من قبل از اینکه به لاهور پاکستان بروم تبلیغاتی را در شهر میدیدم، مبنی بر اینکه در سال۲۰۱۷ میلادی مشهد پایتخت فرهنگی جهان اسلام خواهد شد که خب این مسئله همیشه در ذهن من بود که این موضوع یعنی چه و پایتخت فرهنگی چه بخشهایی را به خودش اختصاص میدهد؟ خب بعد از اینکه از لاهور برگشتم کمی بیشتر به این مسئله وارد شدیم و با دوستان خودمان در بخش فرهنگی شهرداری و سایر دوستان هم صحبت کردم که به نظر من زبان فارسی به عنوان یک زاویه و دروازه ورود برای مقوله پایتخت فرهنگی جهان اسلام حائز اهمیت است.
بنابراین طرحی تحت عنوان «آمایش آموزش زبان فارسی در سرزمین خورشید در سال ۲۰۱۷» آماده شد. از طرف دیگر تقریبا همه با علامه اقبال آشنا هستند و بهویژه در پاکستان ایشان را در حد پرستش دوست دارند. شما وقتی زندگی این مرد را مطالعه میفرمایید از ایشان یک گفتگو یا یک نوشته و یک گفتگوی ضبط شده به زبان فارسی پیدا نمیکنید. اما حتی یک گفتگوی بسیار ساده نیست.
تحصیلات ایشان هم در برلین بوده و در تحصیلات تکمیلی سیر تحول فلسفه در ایران را خواندهاند. ایشان با ظرفیتهای زبان فارسی به عنوان یک محقق آشنا میشود. بعد زمانیکه این آدم به یک بلوغ درونی میرسد برای بیان مطالب درونی خودش هیچ زبانی را بهتر از فارسی برای بیان پیدا نمیکند؛ چراکه ایشان به زبان عربی، آلمانی، انگلیسی و اردو آشنایی و تسلط کاملی دارد، ولی در این میان برای اینکه مکنونات قلبی خودش را به دیگران نشان بدهد، زبان فارسی را انتخاب میکند.
عرض من این است که این یک ظرفیت برای زبان فارسی است و این ظرفیت هم در طول تاریخ ایجاد شده و مربوط به امروز و دیروز نیست و مسائل فرهنگی، سیاسی و اجتماعی که برای ما بوده در طول این مدت این ظرفیت را برای زبان و ادب فارسی ایجاد کرده است.
این ظرفیتها را بخشی خودمان ساختهایم؛ بخشی تحمیلی بوده مثل حمله مغول و برخی بر اثر همراهی بوده مثل همراهی با شریعت اسلام. این دو زاویهای را که وارد شدم، شما کنار هم بگذارید. ما در سال آینده پایتخت فرهنگی جهان اسلام خواهیم شد. همچنین خاستگاه زبان فارسی خراسان و شهر مشهد است و خراسان بزرگ خاستگاه زبان فارسی دری است. ببینید چه تقارنی ایجاد شد.
شما «پوشکین» در روسیه، «گوته» در آلمان و دیگر افراد محقق را نگاه بکنید که متوجه شدهاند ظرفیتی در زبان فارسی هست که لایههای پنهان وجود انسان را به نمایش میگذارد. عرض من این است که ما از این ظرفیت که زبان فارسی زبان دوم اسلام هست(یعنی گسترش اسلام هم به خاطر وجود زبان فارسی است) باید استفاده کنیم.
هر زبانی ظرفیتی دارد، زبانهایی هستند که ظرفیت علمی دارند. امروز میبینیم که زبان انگلیسی آمادگی تبدیل شدن به زبان علم را در خودش ایجاد کرده، در زبان فارسی هم ظرفیتی دارد. دنیای امروز دنیای خلأ فرهنگی و وجودی و معناست، یعنی تمام دستاوردهای اجتماعی و اقتصادی به حد خوبی رسیده جز مباحث وجود انسان؛ الان زمانی است که زبان فارسی بتواند کارکرد خودش را نشان دهد. ما وسیله و ابزار دیگری مثل زبان فارسی نداریم که این قوت و قدرت را داشته باشد که بتواند لایههای پنهان وجود انسان را اینگونه به نمایش بگذارد. این بحث پایتخت فرهنگی جهان اسلام در سال آینده یک موقعیت بزرگ و استثنایی برای شهر مشهد و مراکز علمی دانشگاهی است که یک بار دیگر جهانگستر بودن زبان فارسی را به دیگران نشان بدهند.